ششمین دندون + تولدم نزدیکه!
سلام به همه دوستای خوبم و مامانای مهربون و دوست داشتنی
یه دنیا ممنون از اینکه توی این مدت کلی راهنماییمون کردین و به مامانم روحیه دادین و کنارش بودین
ببخشید که مامان نتونست جواب همه رو توی کامنت ها بده چون دیگه واقعا وقت کم میاورد!سرکار و شیفت هاش و مریضی من دیگه واقعا همه وقتشو پُر کرده بود! البته میومد و همه ی کامنت ها رو میخوند و ازشون استفاده میکرد
تشکر ویژه از مامان روژینا جون-مامان آرتین جون-خاله محبوبه مامان الیناجون و البته همهی مامانای مهربون دوستای وبلاگیم که کلی بهمون لطف داشتن و به یادمون بودن و جویای احوالمون.
همونطور که میدونین دو هفته ای بود که پاهام خیلی شدید سوخته بود و مامان اینا2 بار منو بردن دکتر و کلی پماد و کرم و صابون واسم استفاده کردن،ولی روند بهبودی من خیلی کند بود!! بماند که توی این گیر و دار "ا س ه ا ل" هم گرفتم و یه سرمای کوشولو هم خوردم و تب کردم و هنوز دارم سُرفه میکنم!!
تا اینکه پریروز مامان یه کشف مهمی کرد! و اون پیداشدن یه مروارید کوشولوی دیگه توی دهنم بود که سرش زده بیرون!! و فهمیدیم که همه این مصیبت ها به خاطر همین دندون کوشولو بوده!!(البته مامان طفلکی از اول میگفتشا!!)
باورتون نمیشه در عرض 1 روز پاهای من خوبه خوب شد!!! بهد از دوهفته!!!! و مامان نگران از اینکه نکنه واسه هردندونم همین مصیبت ها باشه و من انقدر زجر بکشم!!
البته هنوز کمی "ا س ه ا ل" دارم و سرماخوردم و هی هی سرفه میکنم و سینه م خِر خِر میکنه! امیدوارم زودتر خوبه خوب بشم چون دیگه خسته شدم از مریضی!!
هورااااااااااااااااااااا تفلدم مبارک
ولی مامان این چند روز اصلا نتونست هیچ کاری واسه تولدم بکنه و همه ی برنامه ریزی هاش به هم خورده و این هفته هم همش پشت سرهم شیفته و فقط همون2-3 روز اطراف تولدم رو مرخصی گرفته و میگه نمیدونم آیا میتونم توی1 هفته کاری بکنم یا نه؟؟!!!!!
مامان میگه حالا که اینجوری شد و من هم اخیرأ توی مهمونی ها و شلوغی ها ثابت کردم که خیلی بی تابی میکنم و آروم نمیشینم و انقدر غُر میزنم که مامان رو مجبورش میکنم زود بریم خونمون،(چند وقت پیش این اتفاق خونه همکار مامان افتاد و هرکی میخواست منو بغل کنه و بوسم کنه جیغ میزدم و مامان مجبور شد زودتر اونجا رو ترک کنه!! و من خیلی ها رو توی خماریِ چلوندن و بوسیدنم گذاشتم!!!) پس امسال یه جشن مختصر واسم میگیرن!
البته مامان قول داده سال دیگه که بزرگتر و آرومتر شدم واسم یه جشن تولد توپ بگیرن
مامان بابا تصمیم گرفتن که فقط دوتا مامانجون آقاجونام و دایی مهردادجون و زندایی جونم(که یار و یاور همیشگی ما توی سختی ها و خوشی ها هستن) توی این جشن کوشولومون باشن
آخه مامانم توی دارِ دنیا فقط همین یه دونه داداشی رو داره و خواهر هم نداره!
واسه این پستمون هیچ عسکی نداریم چون طی یک اتفاق خیلی عجیب و غریب همه ی عسکای توی دوربینمون دیشب پاک شده بودن!!!!!!!! و مامان همش فکرش درگیره که یهنی چی؟؟!! چطور ممکنه؟؟!!آیا کسی پاکشون کرده؟!!!!! یا مموری مشکل داشته؟؟!!!!!
فدای مهربونیاتون
فعلأ بابای