وقتی آرسام عصبانی میشود!!
سلام دوست جونای گلم
ما دیدیم انگار پُست قبلی واقعا خیلی ضدحال بود بدون عسک، اینه که گفتیم بیایم این چنتا عسکی که تازه گرفتیم بذاریم و دیگه بریم تا بهد از تولدمون!!
این عسکارو امشب مامان از گوشی دایی جون گرفته،مال روز کریسمس هستش که رفته بودیم خیابون و توی یه مغازه من با بابانوئل مهربون عسک گرفتم:
با تأخیر سال2013 و کریسمس رو هم به دوستای مسیحی تبریک میگیم
لباسم با پاپا نوئل سِت شده!!
مامان میگه من دیگه واقعا دارم بزرگتر میشم و کارها و رفتارهام هم جالب شده!
دارم کم کم تمرین حرف زدن میکنم و یه کلمه هایی مخصوص خودم هی هی به زبون میارم! البته مامان بابا هنوز موفق به ترجمش نشدن!!
وقتی تلویزیون آواز ویا اذان پخش میکنه منم باهاش همراه میشم و میزنم زیر آواز و دِ بخون! و مامان با دیدن این صحنه:
راستی دارم تمرین راه رفتن هم میکنم و طی چند روز اخیر تونستم 2-3 قدمی راه برم و مامان و بابا رو ذوق مرگ کنم!!
واااااااااااااااای یه چیز دیگه اینکه خییییییییییییلی خییییییییییلی به مامانی وابسته شدم و صبح که از خواب پا میشم همش نگران اینم که میخواد منو بذاره بره سرکار و گریه میکنم و هی بهش میچسبم و میرم گگلش دیگه پایین نمیام!!
مامان باید یواشکی بره از پیشم چون اگه ببینم داره میره تا1 ساعت گریه میکنم!! وقتی هم که از سرکار میاد انقده ذوق میکنم و میپرم گگلش و بازم دیگه پایین نمیام!!
مامان از دیدن این صحنه ها:
جاتون خالی یه دستِ بزنی هم پیدا کردم که بیا و ببین!! هرموقع هم که کاری میکنم که مامان دوست نداره و بهم چشم غُره میره(البته الکی!!) دعواش میکنم و به نشونه ی اعتراض این شکلی میشم:
آرسامِ شاکی!!
ولی آخرش بازم لوس میشم و میرم گگل مامان ولو میشم!!
خب دیگه ما بریم سراغ کارای تفلدمون ببینیم بایدچکار کنیم!!!
دوستون داریم
یه عالمه بووووووووووووووس