روز جهانیِ کودک
سلاااااااااااام سلااااااااااااااااااام دوستای جون جونی
روز همتون مباااااااارک
دیروز17مهر، روز جهانیِ ما نی نی های کوچکولو بود
بـــــــــــــــــــــــــــلـــــــــــــــــــــــــــــه ما خیییییییییییلی مهم هستیم که یه روز از سال رو توی تمومِ دنیا بهمون دادن
ما نی نی ها مثل این سیب پاک و خوشبو و دوست داشتنی هستیم و یه میوه از خودِ خودِ بهشتیم
الهی که خداجون همه ی بچه هارو واسه خونوادشون سالم و صالح حفظشون کنه و هیییییییییییییچ بچه ای توی دنیا گرفتارِ مریضی و یا جنگ نباشه
الهیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی آمیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
ما اومدیم با یه عالمه عسک جدید و بامزه!!
روز15مهر تولد دایی مهردادجونم بود ، دایی جونم تولدت مباررررررررررررک،الهی 120 ساله بشی
دایی و زندایی جون زحمت کشیدن و ما و مامانجون اینا رو واسه شام به رستوران دعوت کردند،دستشون درد نکنه خیلی خوش گذشت و همه چی عالی بود
انقدر گریه کردم که منو بذارن روی میز!!! خوب آخه یه عالمه چیزای خوشگل و خوشمزه اونجا بود!!
اینم یه "مینی آبشار" که توی حیاط رستوران بود!
من و بابایی جونم کنار مجسمه ی زن هندی !!!!!!!!!(الان مثلا فکر کنین اون خانمه مامانه!!!!!!!!!!!)
تورو خداببینین بابایی منو مجبور میکنه توی خونه کار کنم!!! اینم کلاه کاری که واسم درست کرده!!! انقده زحمت میکشم!!!همش مثل جارو برقی دارم چیز از رو زمین جمع میکنم!!!!
انگار خیلی هم خوشحالم از این بابت!!!!!
دیگه خسته شدم، ولم کنین!! مظلوم گیر آوردین!!!
این اولین زخمِ زندگیمه!با صورت افتادم روی یه لگو !!
تازگیها اینجوری میخوابم به پهلو و بازی میکنم!! ژستم قشنگه؟؟
این کلاهمو مامان خیلی دوس داره!! میگه مثل یه خرگوش کوچکولوی نازنازی میشم باهاش!
ببینین توروخدا چه جوری کلاهو گذاشته روی سرم!! مجبورم اینجوری نگاه کنم!! ای باباااااااااااااااااااااااااااااااا
اینم عسک هنریِ این دفعه ی بابایی؛
اینجاهم مثل یه فرشته کوچکولوی نازنازی خوابیدم، خواب های خوش می بینم......
راستیییییییییییییییی، رفتیم عسکای آتلیه رو دیدیم و احتمالا آخرِ این هفته تحویلمون میدن، زودی با عسکام میام پیشتون
فعلا به امید دیدااااااااااااااار دوستای جون جونییییییییییی